سن فقط یه عدده؟!

معمولا با این جمله شروع میشه که سن فقط یه عدده. بذارید کمی عقب تر بریم مثلا دقیقا یک روز! با این حساب امروز تولد من هستش.

در مورد تولد و تعریف اون شاید شنیده باشید و البته در مورد جشن تولد بیشتر؛ اما جالبه بدونید که همچنان تولد تعریف ویکی پدیایی نداره! شاید از دید ناتورالیسم بشه گفت “تولد یعنی خارج شدن موجود زنده جدیدی که برای مدت زمانی در داخل موجود دیگری زنده بوده است و قبل از آن وجود نداشته است!” و شاید از دید ایدئالیسم به معنی “خلق یک موجود زنده از موجود زنده دیگری در پرده ای از عرفان و فلسفه غیر قابل کشف!”و شاید هر لیسم و ایسم دیگه ای این واقعه رو جور دیگه ای رسم کنه. چیزی که مهمه و چیزی که تمام این مکتب ها تو اون باهم هم نظر هستن میتونه این تعریف باشه که تولد یعنی “یک موجود تبدیل به دو موجود زنده شود.” چیزی که در ریاضیات نمی گنجه و چیزی که با ریاضت کلمه ای مقدس به نام مادر شکل بودن می گیره. این تعریف از مادر متولد میشه.

و اما سن؛ بهتره سن رو از دید ریاضیات بهش نگاه کنیم. هر سال یک عدد به عدد قبلی سن ما اضافه میشه؛ خیلی ساده است نه؟! آیا واقعا سن فقط یه عدده و میشه با ریاضیات اون رو درک کرد؟! من میگم نه چرا که ادبیات، تجربه، زندگی، حوادث به این تاکید دارند که هر یه عدد سالی که به سن تو اضافه میشه ممکنه پشتش پر از سال ها باشه یا حتی کمتر از یک سال باشه! اما چطور؟!! ساده است و پیچیده، سالی رو تصور کن که زندگیت پر از موفقیت و شادی بوده، این سال کمتر از یک سال گذشته و به اصطلاح خیلی زود گذشته! یا سالی رو تصور کن که مشکلات و دردسرها از سر و کولت بالا رفتن این سال خیلی کشیده یا همین امسال که کرونا سال ۱۳۹۹ رو از تقویم همه ما خیلی راحت خط زد؛ پس کاملا مشخصه که تو روز جشن تولد، رابطه سن امروز تو برابر است با سن فعلی تو به علاوه یک سال، همیشه صدق نمی کنه. نمیدونم مشکل از سن هستش یا ریاضیات چرا که همین مساله رو به جز تجربه و ادبیات، فضا هم ثابت کرده. ساده تر بخوام بگم، من امروز روی زمین ۲۹ سال دارم اما روی سیارات دیگه سن من فرق میکنه! برای مثال روی سیاره زحل تقریبا یک سالمه اما روی عطارد بیش از ۱۲۰ سال سن دارم! پس از دید فضای ادبیاتی که مکتب رمانتیسم رو به خودش گرفته سن فقط یه عدد نیست. و:

سن کیفیت حسی شما از زندگیست!

بابک

پس با تعریف جدید از مکتب بابکیسم (!) (بخونید ترکیبی از فضا با ادبیات و کمی مکتب رمانتیسم) سن رو میشه همینجوری که خواست و تجربه می کنی شمرد. شاید پیر شدن رو بشه به نشونه های فیزیکی که بر اثر متابولیسم روی انسان رخ میده نسبت داد اما وقتی که چیزی برای زندگی تو اوج پیری داشته باشی یعنی هنوز سنی نداری! حس های خوبی مثل عشق، امید، ایمان، فداکاری و کلی چیرای دیگه بنابر تعریف میتونه کیفیت حسی شما از زندگی رو بهتر کنه و باعث شه که شما بیشتر ساکن زحل باشید!

سن فقط یک عدد است!

از یه دید دیگه، وقتی سن هر روز بالاتر میره، تنها یه مشکلی پیش میاد که حسش به شدت برای آدم سخت و دردناکه؛ اونم اینه که تو نمیتونی با افرادی که از تو بزرگترن مثل قبل ارتباط برقرار کنی چرا که تو کلی تجربه از زندگی و تکنولوژی روز دنیا داری اما مادر و پدرت از تو فاصله گرفتن و نمی تونن این مفاهیم رو درک کنن. شاید وقتی که خیلی کوچیک تر بودی تنها واژه های ارتباطی تو با مادر و پدر و عزیزات فقط گشنمه، تشنمه، نمیخوام میخوام و… بود اما امروز تو خیلی چیزها میدونی که نمیتونی به یه فرد بزرگتر از خودت منتقل کنی و این به نظر من باعث اختلال ارتباطی بین تو و همون آدم های دوست داشتنی قدیمی میشه. شاید به خاطر همینه که وقتی یه نوجوون ۱۴ساله پای تلفن با مادر بزرگش حرف میزنه علنا چیزی برای گفتن و ارتباط بین این دو نفر باقی نمی مونه و کل مکالمه تلفنی از راه دور نهایت ۱ دقیقه طول می کشه! این دردناک ترین چیزیه که سن و فاصله سنی میتونه بین ما درست کنه اما جالب اینجاست رابطه سن و تجربه(حرفی برای ارتباط داشتن با دیگران) به این شکله که اولش ما هیچی نمی دونیم بعد وسطش کلی حرف برای گفتن داریم و آخرش بازم هیچی نمیدونیم! پس زیاد سن و دانسته هاتون (مخصوصا تکنولوژی) رو جدی نگیرید و از باهم بودن ها و خندیدن ها و گشتن ها و کشف کردن ها و سایر فعل هایی که کمتر سراغشون رفتید لذت ببرید. به قول یک شعر زیبا:

نه تو می مانی،
نه اندوه

و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آن چنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه، نه! آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد

گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!
بسته های فردا همه ای کاش ای کاش!
ظرف این لحظه ولیکن خالی ست
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید در این سینه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقی ست

تا خدا مانده به غم وعده این خانه مده

کیوان شاهبداغی

پس سن فقط یک عدد نیست.

پ.ن: ۲۶ آذرماه ۱۳۹۹ روزی بود که من برای بار ۲۹ ام متولد شدم. این متن به بهانه این روز نوشته شد. به بهانه سنی که باعث اختلالات ارتباطی با دیگران می شود به بهانه سنی که فقط به عنوان یک عدد به آن نگاه می کنیم و به دلیل آنکه این روزها بیشتر به کمیت ها و اعلام و ارقام فکر می کنیم تا کیفیت های زندگی…

برای تبدیل تاریخ تولد خود به سن سیاره ای از این سایت استفاده کنید.

2 دیدگاه On سن فقط یه عدده؟!

پاسخی بنویس:

آدرس ایمیل جای منتشر نخواهد شد.

Site Footer

Sliding Sidebar