باران می بارد! روی ابر کاموایی حجیم باد های رویایی زیر سرم… سیل سخت می شوید روستای لب رود وجودم… من عقاب رویاهای دیوار صاف و ساده امید ! تو پرنده پرستو! و من نمی دانستم که کلاغ های مهاجر این دایره دوار بغض دیوار صوت ترس و اعتماد خانه احساست را می شکنند! گویا همسایه شاعرم با خبر بود ! گویا او میدانست که کلاغ ها شعله معرکه جهنم آرزوی چشم تو را می آوردند ! همان هیمه آتش …
نویسنده: بابک
در حرفای خودمونی،نوشتههای ادبی آماتورکلمات کلیدی ارتفاع،انسانیت،شعر،علیرضا قربانی،مولانا،نیست شودیدگاهی بنویس بابک
اینجا بلند ترین نقطه زمین استشاید بلندترین نقطه کهکشانو شاید بلندترین نقطه در جهاناینجاست،بلندترین نقطه در حجم محدود زمانبلندترین نقطه در فیزیک جغرافیابلنترین نقطه تفکر برای دیدن و دیده شدنامااینجا …
در حرفای خودمونی،نوشتههای ادبی آماتورکلمات کلیدی تولد،رمانتیسم،ریاضیات،زحل،سن،عطارد،کیوان شاهبداغی،ناتورالیسم۲ دیدگاه بابک
معمولا با این جمله شروع میشه که سن فقط یه عدده. بذارید کمی عقب تر بریم مثلا دقیقا یک روز! با این حساب امروز تولد من هستش. در مورد تولد …
نور زرد رنگی از دور به چشم میخورد ! و صدای تکرار ضربه آهن روی آهن کمی گوش خراش به نظر می رسید و صدای مردم و بلندگوی سالن نیز …
سلام قراره از این به بعد بیشتر بنویسم! البته سعیم رو می کنم 🙂کلی موضوع برای نوشتن و گفتن دارم و هرچی فکر کردم دیدم اینستاگرام، فیس بوک، توییتر و… …